آلونک من

وبلاگ فرشید و علی

آلونک من

وبلاگ فرشید و علی

فیگور درسی

سلام خدمت همه دوستان،

داشتم پیش خودم میفکریدم حالا که علی الحساب چیزی نیست آن کنم یه خاطره ای چیزی بزاریم برو بچز حالشو ببرن.

یادم به ترم 3یا 4 کاردانی افتاد،  یه درس آسون بود که با 2 تا استاد توی 3 تایم ارایه شده بود، خلاصه من کلاس ساعت اخرُ با یه استاد اهل فن برداشتم که از قضا 17 تا دانشجو بیشتر سر اون کلاس نبودیم و استاد آخر هر جلسه چند تا تمرین خفن می داد که هیشکی نتونه  حلش کنه؛من هم که توی کار مشق و تمرین از همون اول اولش (شماها اونموقع بچه بودید، خاطرتون نیست) لنگ می زدم. خلاصه یه جلسه که هیچی بارمون نبود استاد واسه تمرین با یه متانت خاص که ازش نمره منفی میبارید گفت مستر فلاح پاشه بیاد واسه تمرین کد XXX. من هم اصلا به روی خودم نیوردم و یه چشم غره هم به بچه ها رفتم که کسی صداش در نیاد. تو همین گیروداد یه پسر از یه گروه دیگه که چشمای فوق العاده ضعیفی داشت و همیشه پای ثابت وایت برد طوری که همیشه وقتی به تخته نگاه میکردیم 45% از تخته پشت هیکل ورزشی ایشون مخفی بود همچی کل کلاس رُ دید زد و هی اسم من رُ صدا میزد که انگار اون میخواد از من سوال کنه. از خوبی شانس من رُ ندید و بخیر گذشت و استاد هم یه غیبت زد و اسم هر کس دیگه رو میخوند حل تمرین رُ نداشت و منفی میخورد.

هفته بعد که رفتم کلاس ، دیر رسیدم و استاد داشت بحث سیاسی میکرد و تو کلاس قدم میزد. من همون ردیف اول نشستم استاد هم اومد صندلی کنار من رو برداشت و روبروم نشست، من هم برای اینکه دیر اومدنم رُ به روم نیاره پاپتی پریدم وسط حرفش و2-3 بار تاییدش کردم؛ استاد هم دستش رُ گذاشت روی شونه من و گفت برو پای تخته؛ من هم پیش خودم فک کردم نباید کم بیارم و رفتم تخته پاک کن وایت برد رُ برداشتم و با متانت خاصی تخته رُ پاک کردم. استاد که سر جای من نشسته بود گفت حل تمرین زیاد میشه، از تخته سیاه استفاده کن؛ پیش خودم گفتم این هم ما رُ گرفته، خوب همون اول میگفت. رفتم سمت صندلی خودم و با متانت خاصی گرمکنم رُ در آوردم و خیلی اروم تا زدم و گذاشتم روی دسته صندلی جلو استاد که یه جوری هم نگام کرد.

رفتم تخته پاک کن رُ برداشتم و خیلی اروم تخته پاک کنُ از بالا به پایین حرکت میدادم ، که صدای استاد در اومد. خلاصه از این کار که فارغ شدم استاد گفت بیا جزوت رُ ببر و تمرین کد XXX رُ حل کن.

اومدم جزومُ‌گرفتم دست و صورت تمرین با صدای بلند خوندم . وقتی تموم شد انگار که کار من هم تموم شده باشه به استاد نیگا کردم. استاد که انگاری داشت زیر لب چیزی مزمزه میکرد و حتما با خودش میگفت این هم منو گرفته دراومد گفت خوب حالا حلش کن!!!!

یکم من من کردم استاد داد زد خوب چرا وقتی گفتم برو پای تخته این همه واسم فیگور اومدی، همچی اومدی لباس از تنت کندی که من فکر کردم حتما همه مسئله ها رُ حل کردی، خوب همون اول میگفتی بلد نیستم یه منفی میگرفتی دیگه لازم نبود تخته هم پاک کنی، من هم واسه اینکه یه زری زده باشم گفتم استاد من فکر کردم قراره شما حل رُ بگید من پای تخته بنویسم؛ نمیدونم چی شد که اینُ گفتم که استاد هم شاکی شد و همه متانت هارُ کنار گذاشت و من رُ بدون هیچ متانتی از کلاس بیرون انداخت.

جالب اینجاست که آخر کلاس که حضور غیاب کرده بود اصلا یادش به من نبود و باز هم غیبت گذاشته بود.

وقتی نمره های درس رُ توی برد زده بود به 2 نفر بالای 15 داده بود و هر کی که منفی داشت هم انداخته بود ولی به من 10 داده بود.

نتیجه اخلاقی اینکه غیبت بهتر از منفی خوردنه!!!!

تایمتون بکام.

نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 04:51

اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

من اصلا اون چیزایی رو که نوشته بودی نخوندم ولی خب اومـــــــــــــــدم که بگم
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

فرشید خان در ارتباط با اون ماجرای پسورد و یوزر و نوشتن توی وبلاگ پیچ تارنمای این سایت من فکر میکنم که بتونم بت کمک کنم یعنی حالا که دارم فکر میکنم میبینم که آره میشه یه کمی برات وقت آزاد بزارم !

( با تمام وجودت غلیــــــــــــــــــــــظ بخون ) میگما اینجو چرو از ای شکلکا نداره ؟ هـا؟

سلام علی آقا؛
کاکو لااقل ایمیلت رٌ واسم میزاشتی تا مجبور نشم یوزرٌ پسورد رٌ توی وبلاگ آن کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد